سلام.
دیشب دلم از جریاناتی به درد اومده بود از اینکه برخی حرفمو نفهمیدند و نذاشتند دیگران هم متوجه بشن از اینکه دختر بچه ای بی مهابا هتاکی میکرد و از اینکه برخی برای توجیه صحبتهای گذشته شون سعی در فرافکنی داشتند!
دیشب نوشتم که ای کاش ابرها کنار برن و عجب که چه زود ابرها کنار رفت منتها نه اونجور که فکرشو میکردم بلکه ابرها از روی اندیشه و دل خودم کنار رفت!
دیشب گویا امتحانی الهی بود برای من و من البته که شکست خوردم!
دلم محک خورد و فهمیدم که چقدر شکننده ام!
مگه نه اینکه اگه حرفی برای خدا زده بشه باید پیه تبعاتش هم به جون خریده بشه لذا از اینکه دیشب کم آوردم و دلم شکست خجل شدم. و به الهی بودن حرفهام ظنین شدم
عقلم محک خورد و فهمیدم که چقدر در تشخیص زمان به خطا میره! مگه نه اینکه امام صادق فرمودند: عاقل با افرادی که میترسه تکذیبش کنه صحبت ( صحبتی که گفتنش حیاتی و واجب نیست) نمی کنه! علیرغم اینکه این حدیث رو میدونستم ولی در تشخیص موقعیت زمانی اشتباه کردم شاید دیروز وقتش نبود و افراد در موقعیتی بودند که به دلائلی متوجه منظورم نمیشدند و طبیعی بود اگر تکذیبم میکردند!
دیروز تذکرم بجا نبود نه اینکه اصل موضوع و اعتقاد دیروزم خطا باشه که قطعا خطا نیست اما در تشخیص زمان بیان اشتباه کردم
و ناگفته نمونه ظرفیت پیامرسان پارسی بلاگ هم برام محک خورد!